چهره ای صلح
فروغ از لندن فروغ از لندن


     
هموطن همچو من ازدردِ وطن غمگینی

توهم آلوده بغم هایِ منِ میسکینی

رنج و  آلامِ ترا دانم و دانی از من

دردِغُربت که مراست درتنِ خود میبینی

من اگر اشک بریزم همه شب تا بسحر

تویی بیدار دوچشم برمه و بر پروینی

گرمرا خواب حرام گشته زِدوری وطن

توکُجا سر بِنهی برسرِ هر بالینی

بختِ ما و تو گره خورده بهم هموطنم

توهم افغان و مُسلمان و مرا هم دینی

ماهمه صاحبِ آن خاکِ وطن میباشیم

اندران باغ وچمن همچو منی گلچینی

من اگر بلبلِ شیرین سُخن و گفتارم

تو گلی سُرخِ من و نسترن ونسرینی

پس چرا فرق میانِ من و ما و تو بود

تو چرا جایِ من آن دشمنِ ما بگزینی

باخبرباش که خصمِ توهمان مَکاراست

راهی دام و همان دامگه ای پیشینی

دوست ودشمن بنما فرق وطندارِعزیز

گرتوخواهی بغم ودردِ وطن ننشینی

من وتوهردو فروغِ وطنیم درهمه حال

چهره ای صلح در آینه ای من میبینی

         21/8/2012

باتقدیم احترام

 

 


August 21st, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان